هديه خدا محمدرضاجونهديه خدا محمدرضاجون، تا این لحظه: 10 سال و 10 روز سن داره

جوجه جون من

شروع راه رفتن و دندون بالا

سلام عزيزم جمعه 21 فروردين ، روز مادر كه روز تولد قمريته 3 تا قدم برداشتي به طرف روروئكت و من همچنان درگير با ايستادن تو . عزيزم بهت گفتم روروئكت رو ميخواي يا تابت و تو رو ايستاده نگه داشته بودم دستام رو از دور كمرت ول كردم و شما به طرف روروئكت رفتي سه قدم و من از ترس كه نيافتي پريدم و گرفتمت ولي فقط خود خدا ميدونه چقدر خوشحال شدم تو رفتي و دنيا رو بهم دادي . بابا هم نيست رفته واسه پروژه چابهار . منو شما واسه اولين بار دو شب تنها خوابيديم . هميشه خاله ها مي اومدن پيش ما اما من ديگه روم نشد مزاحمشون بشم ديگه دل رو به دريا زدم و تنها خوابيديم . بابايي هم شنبه صبح رسيد . چند روزه كه شكمت شل شده و دو روزه كه خيلي سرفه ميكني ....
26 فروردين 1394

مادر

خيلي ساده . به همين سادگي ! وقتي مادر شدم فهميدم مادر يعني چه !! مادرم روزت مبارك پسرم تولدت مبارك (قمري) خودم ، مادر شدنت مبارك . پارسال من در همين روز مادر شدم . ...
22 فروردين 1394

اولين پست 94

سلام به همه خاله هاي عزيز و ني ني هاي گلشون سال نو همه مبارك. اول از همه تشكر ويژه از الهام مامان عزيز ممنون كه به من سر زديد و مامانم رو از نگراني نجات داديد. اين روزها ماماني سرگرم تدارك تولدم .ممنون مامان جوني . حالا قول داده تو اين سال بچه خوبي باشه و خيلي عكس مكس بذاره خدا كنه . تولدم آخرين روز اولين ماه اولين فصل ساله . چه سخت . ...
19 فروردين 1394
1